بهار عسليبهار عسلي، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

بهارزندگيمون

به به بهاركم ايستاده

دختر ناز مامان اين عكسا از اولين روزايي كه خودت بدون كمك تونستي بايستي.تاريخ دقيقش رو نمي دونم ولي اوايل آبان بود.      فرشته كوچولوي كچل مامان چرا انگشت حيرت به دهن داري؟؟؟؟ تا چند وقت ديگه ميخواي راه بري   بعدش هم كه خسته شدي و اينجوري لالا كردي           ...
30 آبان 1392

فرشته كوچولوي من به خاطر حس قشنگي كه به من دادي ممنون

فرشته كوچولوي من 9 ماه و 12 روز و 1 ساعت و 8 دقيقه داره   قربون دختر قشنگم برم من نازگل من هميشه بهارم نمي دوني هرروز كه ميگذره اين حس زيباي مادري رو با تو نازم احساس مي كنم ديگه ياد گرفتي بايد دراز بكشم كنرت . به پشتت بزنم تا بخوابي يا اينكه روي دستم به پهلو بخوابي اگه هم به پشتت نزنم خودت شروع ميكني با دست رو زمين ميزني همشش هههه هه مي كني. فدات بشم مامان جون ممنون به خاطر اين همه زيبايي و احساس قشنگ كه تو وجودم قرار دادي. فرشته كوچولوي من اون روزي كه از جمع فرشته هاي آسمون جدا شدي و پيش ما اومدي اصلا فكر نمي كردم اينقدر عاشقت بشم. خيلي نازي بهارم. فقط حيف كه چند روزه مريض شدي و منم ناراحت كردي. اينم چند تا عكس خوشگل از ...
30 آبان 1392

بهار پاييزي من

امروز 4 شنبه 29 آبان 92 و دختر نازم تا اين لحظه 9 ماه و 10 روز و 8 ساعت و 46 دقيقه داره. ناناز مامان اين چند روز اسهال استفراغ داشتي و ما خيلي نگرانت بو ديم من كه روحيه ام رو باختم اصلا غذا نمي خوري و خيلي بهانه مي گيري. راستي برات از جمعه گذشته بگم كه از تعطيلات 4 روزه برمي گشتيم جمعه 24 آبان  حدود ساعت 11 ظهر بود كه ديگه راه افتاديم به سمت خونه اصلا دلم نمي اومد ازاون طبيعت زيباي پاييزي دل بكنم درختاي زرد ونارنجي با برگريزان قشنگشون غوغايي در شهر به پا كرده بودن واقعا شهرمون بهشت غربه. ماهم تو طبيعت زيباي گزندر ايستاديم و چندتا عكس خوشگل ازت گرفتيم عسل مامان اينقد ذوق كرده بودي كه روي برگا نشستي همش جيغ مي زدي و با انگشتاي ك...
29 آبان 1392

بدون عنوان

قشنگ مامان سلام. دختر ماه من بازم آخر شب سراغت اومدم .الان 2 بامداد 4 شتبه است و تو 8 ماه و12 روزت شده.آخر هفته من وتو بود اين هفته خيلي سخت گذشت نمي دونم چرا از جمعه ژيش كه از بوشهر برگشتيم انگار هنوز خستگي از تنمون در نيومده.ظهر كه خونه ميرسيم بعد از ناهار با هم 4 ساعت مي خوابيم خيلي خسته ميشم مامان جون.انگار ديگه توان قبلا رو ندارم شبا هم كه تو دير بخوابي ديگه واويلا.اين هفته كلا تو مدرسه خواب بودم.هفته هاي تكراري همينطور مياد و ميره ومن كوچكترين وقتي براي درس خوندن پيدا نمي كنم واين خيلي عذابم ميده. 4 شنبه هفته پيش بوشهر رفتيم خيلي خوش نگذشت .تو روي بدنت دونه هاي ريز زدي اومدني ماشينمون تو ديلم خراب شد و بقيه ماجرا.....تنها خاطره زيباش...
24 آبان 1392

دس دسي بهار مياد بهار با خنده هاش مياد

دخترم خيلي ناز شده دس دسياش  دل همه رو آب كرده وقتي ميگي دددد دس دش و اون دندوناي نازت رو نشون ميدي و مي خندي بهم كلي انر‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍زي ميدي.فدات بشم من. امروز 8 ماه و 4 روزه شدي ناز مامان.ديگه تو مهد بهانه نمي گيري با النا و ريحانه بازي مي كني خانم شولي واستون بندري مي خونه و شما سه تا مي رقصين.
24 آبان 1392

بدون عنوان

امروز جمعه 19 مهر بهار جونم تو 8 ماه و يك روزگيش بالاخره دس دسي كرد ظهر كه نشسته بود بازي مي كرد وجيغ مي زد متوجه شدم دستاي نازش رو به هم مي زنه.تا الاننم كه از خستگي خوابت برد اينقد دس دسي كردي.  دوستای بابا هم شام خونمون بودن از مهممون نوازیت لذت بردن .آخه دخترم خیلی خنده رو ناز شده.مهمونامونم كلي حال كردن. چه خوشحال بودي امشب حیف که وقت نکردم ازت عکس بگیرم ناناز من.
24 آبان 1392

هشت ماهگيت مبارك نازكم

دختر قشنگم 8 ماهگيت مبارك بزرگ شدنت مبارك.ماه شدنت مبارك.ناز شدنت مبارك مبارك مبارك گل هميشه بهارم. بهار دل مامان ديروز 8 ماهت شد انگاري كه با شروع 8 ماهگيت تغييراتت رو زودتر مي خواي به ما نشون بدي بگي ببينيد ديگه دارم با اسباب بازيام بازي مي كنم تا ديروز بلد نبودم توپامو پرت كنم ولي ببينيد الان دارم پرتشون مي كنم . بعدش با خوشحالي جيغ مي زنم و ميگم هيي ايييييييي گگگگگگ ييييييييي. ببينيد ديگه هر چي رو زمين افتاده باشه فقط با انگشت اشاره بهش دست نمي زنم از امروز ديگه مي تونم برشون دارم.ببينيد تند تند سينه خيز مي رم. ببينيد ديگه متوجه ميشم كه گولم مي زنيد و چيزي رو كه دوست دارم دارم ازم مي گيريد منم جيغ مي زنم.كه بديد مال منه. ببين...
24 آبان 1392
1